ادعایی که با دیدن فیلم میتوانیم در صحت آن تردید کنیم.بوفالو، داستان درگیری زنی است که در حادثهای همسرش را از دست داده است، او در کش و قوس یافتن جنازه همسر با مردی به نام «بهرام بوفالو» آشنا میشود و این آشنایی، رویدادهایی را منجر میشود که هم زندگی زن و هم زندگی بوفالو را تحت تأثیر قرار میدهد.
اگر بوفالو با همان روند 30 دقیقه نخست خود ادامه مییافت، براستی شاهد آن بودیم که یک اتفاق شگفت آور در سینمایایران رخ داده است . فیلم افتتاحیه خوب و دلچسبی دارد که با بازی درخشان «هومن سیدی» رنگی دیگر گرفته است ، سکانس غرق شدن همسر زن در مرداب یکی از نفسگیرترین و بهترین سکانسهای سینمایایران در چندسال اخیر است، اما از آنجا به بعد فیلم وارد دور تازهای از رویدادهای تو در تو میشود و اتفاقاً از همین نقطه هم ضربه میخورد.
همه تلاش کاوه سجادی حسینی برای بیرون کشیدن فیلم از ورطه داستانکهای نیمه تمام و ماجراهای موازی و ختم به خیر شدن داستان، راه به جایی نمیبرد و فیلمیکه با شروع خیره کنندهاش مخاطب را به دیدن یک اثر کاملاً حساب شده امیدوار کرده بود، در پایان با انبوهی از چراهای پاسخ داده نشده و پایانی دلسرد کننده به انتها میرسد. مشخص نمیشود چرا به بهرام بوفالو چنین لقبی داده شده است؟ چگونه میشود مرگ یک نفر را این همه مدت مخفی کرد و بعد ناگهان برای شناسایی جسدی به پزشکی قانونی رفت؟ آیا پلیس و مأموران امدادی نسبت به تماس زن در لحظات اولیه مرگ همسرش مشکوک نشده و آن را پیگیری نکرده اند؟ چرا زن ناشنوا خود را به مرداب میاندازد و بعد چگونه نجات پیدا میکند و سرانجام اینکه آیا واقعاً دم دستی تر از این پایان بندی میشد برای چنین قصهای نوشت؟
نسل جدید بازیگری
جشنواره امسال شاهد حضور جدی و پررنگ نسلی جدید و امیدوار کننده از بازیگران جوان و خوش آتیه در سینمایایران است. «بوفالو» یکی از صحنههای همین تقابل میان نسل قدیم و جدید سینماست؛ جایی که بازیگری پرسابقه و مشهور همچون پرویز پرستویی دربرابر بازیگران تازه آمدهای چون هومن سیدی و پانته آ پناهیها بازی میکند. بازی پرستویی خوب است مانند همیشه، اما چیز زیادی به سابقه بازیگری او اضافه نمیکند. همان مرد ساکت تودار و خونسردی است که قبلاً در خیلی از فیلمها او را دیدهایم و میشناسیم، اما در برابر او پانته آ پناهیها و سیدی بازی درخشانی را ارایه میکنند و نشان میدهند که تلفیق قدیمیها و جدیدها در سینمایایران میتواند اتفاقات تازهای در سینمای ما رقم بزند.
انتخاب فضای شهر بندرانزلی برای روایت داستان، انتخابی هوشمندانه بوده است و نویسنده و کارگردان با انتخاب این شهر و استفاده از فضاهای بومی و بخصوص مرداب انزلی توانسته اند از مکان، استفاده های نمادین و آگاهانه ای بکنند که در جای خود قابل توجه است، بخصوص با این دیالوگ درخشان فیلم: «آدمها هرجایی زندگی کنند، خلق و خویشان مثل همان جا می شود. ما همه مون داریم مرداب می شیم»، این بهره مندی نمادین جلوه بیشتری هم گرفته است.نکته قابل توجه دیگر درباره «بوفالو» فیلمبرداری خوب آن است که در نشان دادن مفاهیم مورد نظر کارگردان در فضاهای مختلف مانند داخل مرداب، بخش متروکه شهر، فضای سردخانه ها و دلگیر بودن شهر برای زن تنها بسیار موفق عمل کرده است و باید بخشی از موفقیتهای «بوفالو» را به حساب فیلمبرداری هنرمندانه اش گذاشت.
نظر شما